نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 101
عنوان/سرصفحه : غزل 91


مشاهده : 455

غزل 91

ای غايب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

 

تا دامن کفن نکشم زير پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

 

محراب ابرويت بنما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

 

گر بايدم شدن سوی هاروت بابلی

صد گونه جادويی بکنم تا بيارمت

 

خواهم که پيش ميرمت ای بی‌وفا طبيب

بيمار بازپرس که در انتظارمت

 

صد جوی آب بسته‌ام از ديده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

 

خونم بريخت و از غم عشقم خلاص داد

منت پذير غمزه خنجر گذارمت

 

می‌گريم و مرادم از اين سيل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای دم به دم گهر از ديده بارمت

 

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت