نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 105
عنوان/سرصفحه : غزل 95


مشاهده : 450

غزل 95

مدامم مست می‌دارد نسيم جعد گيسويت

خرابم می‌کند هر دم فريب چشم جادويت

 

پس از چندين شکيبايی شبی يا رب توان ديدن

که شمع ديده افروزيم در محراب ابرويت

 

سواد لوح بينش را عزيز از بهر آن دارم

که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندويت

 

تو گر خواهی که جاويدان جهان يک سر بيارايی

صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رويت

 

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فروريزد هزاران جان ز هر مويت

 

من و باد صبا مسکين دو سرگردان بی‌حاصل

من از افسون چشمت مست و او از بوی گيسويت

 

زهی همت که حافظ راست از دنيی و از عقبی

نيايد هيچ در چشمش بجز خاک سر کويت