نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 121
عنوان/سرصفحه : غزل 111


مشاهده : 402

غزل 111

عکس روی تو چو در آينه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع خام افتاد

 

حسن روی تو به يک جلوه که در آينه کرد

اين همه نقش در آيينه اوهام افتاد

 

اين همه عکس می و نقش نگارين که نمود

يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد

 

غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد

کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

 

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

 

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار

هر که در دايره گردش ايام افتاد

 

در خم زلف تو آويخت دل از چاه زنخ

آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد

 

آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بينی

کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد

 

زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت

کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد

 

هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است

اين گدا بين که چه شايسته انعام افتاد

 

صوفيان جمله حريفند و نظرباز ولی

زين ميان حافظ دلسوخته بدنام افتاد