نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 125
عنوان/سرصفحه : غزل 115


مشاهده : 381

غزل 115

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

 

چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان

که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد

 

شب صحبت غنيمت دان که بعد از روزگار ما

بسی گردش کند گردون بسی ليل و نهار آرد

 

عماری دار ليلی را که مهد ماه در حکم است

خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

 

بهار عمر خواه ای دل وگرنه اين چمن هر سال

چو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد

 

خدا را چون دل ريشم قراری بست با زلفت

بفرما لعل نوشين را که زودش باقرار آرد

 

در اين باغ از خدا خواهد دگر پيرانه سر حافظ

نشيند بر لب جويی و سروی در کنار آرد