نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 146
عنوان/سرصفحه : غزل 136


مشاهده : 427

غزل 136

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

تکيه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

 

آن چه سعی است من اندر طلبت بنمايم

اين قدر هست که تغيير قضا نتوان کرد

 

دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست

به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد

 

عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت

نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد

 

سروبالای من آن گه که درآيد به سماع

چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد

 

نظر پاک تواند رخ جانان ديدن

که در آيينه نظر جز به صفا نتوان کرد

 

مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست

حل اين نکته بدين فکر خطا نتوان کرد

 

غيرتم کشت که محبوب جهانی ليکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

 

من چه گويم که تو را نازکی طبع لطيف

تا به حديست که آهسته دعا نتوان کرد

 

بجز ابروی تو محراب دل حافظ نيست

طاعت غير تو در مذهب ما نتوان کرد