خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی درياب و در ياب
که دايم در صدف گوهر نباشد
غنيمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته ديگر نباشد
ايا پرلعل کرده جام زرين
ببخشا بر کسی کش زر نباشد
بيا ای شيخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مايی
که علم عشق در دفتر نباشد
ز من بنيوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زيور نباشد
شرابی بی خمارم بخش يا رب
که با وی هيچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اويسم
اگر چه يادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرايش که خورشيد
چنين زيبنده افسر نباشد
کسی گيرد خطا بر نظم حافظ
که هيچش لطف در گوهر نباشد