نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 178
عنوان/سرصفحه : غزل 168


مشاهده : 410

غزل 168

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

بسوختيم در اين آرزوی خام و نشد

 

به لابه گفت شبی مير مجلس تو شوم

شدم به رغبت خويشش کمين غلام و نشد

 

پيام داد که خواهم نشست با رندان

بشد به رندی و دردی کشيم نام و نشد

 

رواست در بر اگر می‌طپد کبوتر دل

که ديد در ره خود تاب و پيچ دام و نشد

 

بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل

چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد

 

به کوی عشق منه بی‌دليل راه قدم

که من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد

 

فغان که در طلب گنج نامه مقصود

شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد

 

دريغ و درد که در جست و جوی گنج حضور

بسی شدم به گدايی بر کرام و نشد

 

هزار حيله برانگيخت حافظ از سر فکر

در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد