نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 213
عنوان/سرصفحه : غزل 203


مشاهده : 332

غزل 203

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

رونق ميکده از درس و دعای ما بود

 

نيکی پير مغان بين که چو ما بدمستان

هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود

 

دفتر دانش ما جمله بشوييد به می

که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود

 

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل

کاين کسی گفت که در علم نظر بينا بود

 

دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد

و اندر آن دايره سرگشته پابرجا بود

 

مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت

که حکيمان جهان را مژه خون پالا بود

 

می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی

بر سرم سايه آن سرو سهی بالا بود

 

پير گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان

رخصت خبث نداد ار نه حکايت‌ها بود

 

قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد

کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود