نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 225
عنوان/سرصفحه : غزل 215


مشاهده : 357

غزل 215

به کوی ميکده يا رب سحر چه مشغله بود

که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود

 

حديث عشق که از حرف و صوت مستغنيست

به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود

 

مباحثی که در آن مجلس جنون می‌رفت

ورای مدرسه و قال و قيل مسله بود

 

دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی

ز نامساعدی بختش اندکی گله بود

 

قياس کردم و آن چشم جادوانه مست

هزار ساحر چون سامريش در گله بود

 

بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن

به خنده گفت کی ات با من اين معامله بود

 

ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش

ميان ماه و رخ يار من مقابله بود

 

دهان يار که درمان درد حافظ داشت

فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود