نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 249
عنوان/سرصفحه : غزل 239


مشاهده : 309

غزل 239

رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد

 

صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد

 

ز ميوه‌های بهشتی چه ذوق دريابد

هر آن که سيب زنخدان شاهدی نگزيد

 

مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب

به راحتی نرسيد آن که زحمتی نکشيد

 

ز روی ساقی مه وش گلی بچين امروز

که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد

 

چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد

که با کسی دگرم نيست برگ گفت و شنيد

 

من اين مرقع رنگين چو گل بخواهم سوخت

که پير باده فروشش به جرعه‌ای نخريد

 

بهار می‌گذرد دادگسترا درياب

که رفت موسم و حافظ هنوز می‌نچشيد