نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 287
عنوان/سرصفحه : غزل 277


مشاهده : 348

غزل 277

فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش

گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش

 

دلربايی همه آن نيست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

 

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زين تغابن که خزف می‌شکند بازارش

 

بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود

اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش

 

ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری

بر حذر باش که سر می‌شکند ديوارش

 

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدايا به سلامت دارش

 

صحبت عافيتت گر چه خوش افتاد ای دل

جانب عشق عزيز است فرومگذارش

 

صوفی سرخوش از اين دست که کج کرد کلاه

به دو جام دگر آشفته شود دستارش

 

دل حافظ که به ديدار تو خوگر شده بود

نازپرورد وصال است مجو آزارش