دارای جهان نصرت دين خسرو کامل
يحيی بن مظفر ملک عالم عادل
ای درگه اسلام پناه تو گشاده
بر روی زمين روزنه جان و در دل
تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فايض و شامل
روز ازل از کلک تو يک قطره سياهی
بر روی مه افتاد که شد حل مسال
خورشيد چو آن خال سيه ديد به دل گفت
ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل
می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل
دور فلکی يک سره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معيشت مکن انديشه باطل