نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 372
عنوان/سرصفحه : غزل 361


مشاهده : 353

غزل 361

آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم

خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم

 

من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا

بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

 

بسته‌ام در خم گيسوی تو اميد دراز

آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

 

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است

ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

 

پير ميخانه سحر جام جهان بينم داد

و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم

 

صوفی صومعه عالم قدسم ليکن

حاليا دير مغان است حوالتگاهم

 

با من راه نشين خيز و سوی ميکده آی

تا در آن حلقه ببينی که چه صاحب جاهم

 

مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود

آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهم

 

خوشم آمد که سحر خسرو خاور می‌گفت

با همه پادشهی بنده تورانشاهم