خدا را کم نشين با خرقه پوشان
رخ از رندان بیسامان مپوشان
در اين خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان
در اين صوفی وشان دردی نديدم
که صافی باد عيش دردنوشان
تو نازک طبعی و طاقت نياری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
چو مستم کردهای مستور منشين
چو نوشم دادهای زهرم منوشان
بيا و از غبن اين سالوسيان بين
صراحی خون دل و بربط خروشان
ز دلگرمی حافظ بر حذر باش
که دارد سينهای چون ديگ جوشان