کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
به باد ده سر و دستار عالمی يعنی
کلاه گوشه به آيين سروری بشکن
به زلف گوی که آيين دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
به آهوان نظر شير آفتاب بگير
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
تو قيمتش به سر زلف عنبری بشکن
چو عندليب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن