سلام الله ما کر الليالی
و جاوبت المثانی و المثالی
علی وادی الاراک و من عليها
و دار باللوی فوق الرمال
دعاگوی غريبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لايزالی
منال ای دل که در زنجير زلفش
همه جمعيت است آشفته حالی
ز خطت صد جمال ديگر افزود
که عمرت باد صد سال جلالی
تو میبايد که باشی ور نه سهل است
زيان مايه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرين باد
که گرد مه کشد خط هلالی
فحبک راحتی فی کل حين
و ذکرک مونسی فی کل حال
سويدای دل من تا قيامت
مباد از شوق و سودای تو خالی
کجا يابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی
خدا داند که حافظ را غرض چيست
و علم الله حسبی من سالی