اتت رواح رند الحمی و زاد غرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی
پيام دوست شنيدن سعادت است و سلامت
من المبلغ عنی الی سعاد سلامی
بيا به شام غريبان و آب ديده من بين
به سان باده صافی در آبگينه شامی
اذا تغرد عن ذی الاراک طار خير
فلا تفرد عن روضها انين حمامی
بسی نماند که روز فراق يار سر آيد
رايت من هضبات الحمی قباب خيام
خوشا دمی که درآيی و گويمت به سلامت
قدمت خير قدوم نزلت خير مقام
بعدت منک و قد صرت ذابا کهلال
اگر چه روی چو ماهت نديدهام به تمامی
و ان دعيت بخلد و صرت ناقض عهد
فما تطيب نفسی و ما استطاب منامی
اميد هست که زودت به بخت نيک ببينم
تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی