نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 482
عنوان/سرصفحه : غزل 470


مشاهده : 397

غزل 470

سينه مالامال درد است ای دريغا مرهمی

دل ز تنهايی به جان آمد خدا را همدمی

 

چشم آسايش که دارد از سپهر تيزرو

ساقيا جامی به من ده تا بياسايم دمی

 

زيرکی را گفتم اين احوال بين خنديد و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پريشان عالمی

 

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

 

در طريق عشقبازی امن و آسايش بلاست

ريش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

 

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نيست

ره روی بايد جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

 

آدمی در عالم خاکی نمی‌آيد به دست

عالمی ديگر ببايد ساخت و از نو آدمی

 

خيز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهيم

کز نسيمش بوی جوی موليان آيد همی

 

گريه حافظ چه سنجد پيش استغنای عشق

کاندر اين دريا نمايد هفت دريا شبنمی