نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 83
عنوان/سرصفحه : غزل 73


مشاهده : 403

غزل 73

روشن از پرتو رويت نظری نيست که نيست

منت خاک درت بر بصری نيست که نيست

 

ناظر روی تو صاحب نظرانند آری

سر گيسوی تو در هيچ سری نيست که نيست

 

اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب

خجل از کرده خود پرده دری نيست که نيست

 

تا به دامن ننشيند ز نسيمش گردی

سيل خيز از نظرم رهگذری نيست که نيست

 

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند

با صبا گفت و شنيدم سحری نيست که نيست

 

من از اين طالع شوريده برنجم ور نی

بهره مند از سر کويت دگری نيست که نيست

 

از حيای لب شيرين تو ای چشمه نوش

غرق آب و عرق اکنون شکری نيست که نيست

 

مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز

ور نه در مجلس رندان خبری نيست که نيست

 

شير در باديه عشق تو روباه شود

آه از اين راه که در وی خطری نيست که نيست

 

آب چشمم که بر او منت خاک در توست

زير صد منت او خاک دری نيست که نيست

 

از وجودم قدری نام و نشان هست که هست

ور نه از ضعف در آن جا اثری نيست که نيست

 

غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است

در سراپای وجودت هنری نيست که نيست