نام کانال : دیوان حافظ

شماره صفحه / محتوا : 98
عنوان/سرصفحه : غزل 88


مشاهده : 393

غزل 88

شنيده‌ام سخنی خوش که پير کنعان گفت

فراق يار نه آن می‌کند که بتوان گفت

 

حديث هول قيامت که گفت واعظ شهر

کنايتيست که از روزگار هجران گفت

 

نشان يار سفرکرده از که پرسم باز

که هر چه گفت بريد صبا پريشان گفت

 

فغان که آن مه نامهربان مهرگسل

به ترک صحبت ياران خود چه آسان گفت

 

من و مقام رضا بعد از اين و شکر رقيب

که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

 

غم کهن به می سالخورده دفع کنيد

که تخم خوشدلی اين است پير دهقان گفت

 

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود

که اين سخن به مثل باد با سليمان گفت

 

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو

تو را که گفت که اين زال ترک دستان گفت

 

مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل

قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

 

که گفت حافظ از انديشه تو آمد باز

من اين نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت